صدای پاییز



صدای پاییز



شاخه های خشکیده درخت سروی را باد شکست

وز وز صدای باد در میان خارها

امان تک برگ شاخه شکسته را بریده بود

شاخه سری بالا کرد

خار ها به زور باد هم که شده از حرکت باز نمی ایستادند

پاییز فصل زردیست

فصل تنهایی

پاییز شاخه را از درخت سرو جدا کرده بود

تق...

این صدا


صدای شکستن بود

صدای پای خارکن

غریبه اشنا

 

IÀ ÂÄILÄp ¢²Ii ³Iº ¾M

غریبه اشنا


باز هم او به سراغم امد غریبه اشنا.

 کسی که در بهبوهه تمام مشکلات به سراغم میاید

ارامشی عجیب به من می دهد.

 ماندهام چه بگویمش.تردش کنم یا بخوانمش به سوی خود

دو راهی عجیبی است

رفتن یا ماندن

بودن یا نبودن

خواستن یا نخواستن

کدامین را برگزینم؟ شاید رفتن  پس عشقم چه میشود؟

به کدامین امید رهایش کنم؟ گویند به امید وصال ، اما که داند که شود یا نشود
 
شاید هم ماندن ، به نظر راه بهتری می اید۰۰۰ایستادگی در برابر مشکل

اما ؟ او که مشکل نیست ، مشکل چیست؟ شاید هم کیست؟
من،او شاید هر دو شاید هم نگاه

زمان با عشق فراموش میشود وعشق نیز با زمان۰۰۰

اما این نگاه است که پابرجاست بدان سبب که نگاه حقیقت عشق است و

حقیقت فنا ناپذیر

حسی درونی مرا به سوی کسی میکشاند،از خودم به سوی خودم

و میدانم که نهایتش اوست۰

باز هم به او رسیدم۰۰۰ویک نگاه



تقدیم به ابیترین ابی دنیا

بابک

اعتماد و انتظار

سکوت سرشار از ناگفته هاست

 

پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم وگرنه میشکنیم بال های دوستیمان را

با در افکندن خود به دره شاید سر انجام به شناسایی خود توفیق یابی

زیر پایم زمین است و از سم اسبان میلرزد
چهار نعل میگزرند اسبان وحشی افسار گسیخته وحشت زده به پیش میگریزند

در یال هاشان گره میخورد ارزوهایم دوشادوششان میگریزد خواستهایم

هوا سرشار از بوی اسب است و غم و اندکی غبطه

در افق نقطه های سیاه کوچکی میرقصد
 و زمینی که بر ان ایستاده ام دیگر باره ارام یافته است

پنداری رویایی بود ان هم رویای ازادی یا احساس حبس و مرگ

در سکوت با یکدیگر پیوند داشتن همدلی صادقانه وفاداری ریشه دار اعتماد کن

از تنهایی مگریز و به تنهایی مگری
ز گه گاه ان را بجوی و تحمل کن و به ارامش خاتر مجالی ده

این همه پیچ
این همه گذر
 این همه چراغ
 این همه علامت
 و همچنان استواری به وفادار ماندن به راهم خودم و هدفم

وفایی که مرا و تو را به سوی هدف راهنمای میکند

 

 

 

                                                                                    زنده یاد احمد شاملو

 

 

 

... اعتماد و اعتماد و اعتماد
.کلمه زیبایست همانند انتظار
 و یکی در پس دیگریست.اگر اعتماد اید انتظار نیز بی درنگ خواهد امد
 دو عنصر را از زندگی خود بیرون افکنید اعتماد و انتظار را تا...

  شاید رنج تیغ ها نتواند از پس بیان ذخم اعتماد و انتظار بدر اید
 لاکن سکوت از راز ما سخن تواند گفت

 

 

 

                                                                                      بابک